کافه متروکه

کافه های خیابون فلسطین

جمعه, ۱ آذر ۱۳۹۸، ۰۷:۳۴ ب.ظ

دلم برای کافه های خیابون فلسطین تنگ شده، حوالی خیابون انقلاب، سر بذارم توی دستام و به قهوه خوردناشون نگاه کنم. پولی نمیموند اگر کافه میرفتم. یه وعده کافه رفتن، پول یه روز شایدم دو روز غذام تو خوابگاه بود. البته یادمه یکی دو بار رفتم، و الان که فکر میکنم میبینم چرا خودم نمی رفتم؟ تنها. مگه تنهایی چشه. سیگار بود. قهوه بود. بوی ذرت مکزیکی بود. کتاب بود. اهنگ بود. خیابون بود. شب بود. تهران بود. دلتنگی بود. دلشوره بود. چراغ زرد تیر چراغ برق ها تو تاریکی. نور بالای ماشینا پشت چراغ قرمز. نرده های دانشگاه تهران. درختای برگ ریز تو حیاط. کاج های بلند. ارزوهای فبه خاک سپرده. پاییز سرد متروک. بیا. من پشت میله ها به سیمان سر در دانشگاه تهران تکیه دادم. بیا بریم تو.

نظرات  (۱)

زیبا بود دوست داشتم

قطع شدن اینترنت توفیق اجباری نصیبم کرده از قسمت وبلاگ های بروز شده دلنوشته های مردم تو وبلاگ های مختلف رو میخونم. خیلیاشون زیبا مینویسن و تقریبا با همشون میشه همزاد پنداری کرد. میتونم حس و حالشون رو درک کنم بی پولی یکی از بدترین بلاهایی که میشه سر یه ادم بیاد کافه رفتن که به امثال من نمیاد پسته شب عید هم که مردم تحریم کردن اینترنت هم گه جمع صمیمی خوانواده هارو از هم میپاشه کلن همه چیرو باید بریزیم تو جوب.

 

پاسخ:
ممنون که خوندی
من وبلاگ داشتم که چند سال پیش خداحافظی کردم باهاش و دیکه ننوشتم
 این چند روز باز اومدم بنویسم، ولی دستم به نوشتنش نرفت
این قطع اینترنت، یه خوبی که داشت این بود که یکم ما رو به خودمون اورد، همین که به وبلاگ ها برگشتیم، خودش توفقی اجباری خوبی شد !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی